Menu

اخبار کتابخانه

پنجشنبه 20 شهریور 1399
تعداد بازدید: 691
تعداد نظرات: 0

حجت الاسلام والمسلمین سید محمد طباطبائی یزدی: توصیه من این است که اولا ان شاالله باسواد بشویم.ریشه دامن گیر الان جامعه تحقیق این است که می خواهند به کاری دست بزنند، که واقعا در شأن آنها نیست.

در ادامه سلسله برنامه های تاریخ شفاهی کتابخانه ها که به همت کتابخانه آیت الله العظمی بروجردی برگزار می شود، این برنامه در 20 شهریور 1399، میزبان حجت الاسلام والمسلمین سید محمد طباطبائی یزدی، فرزند مرحوم آسید عبدالعزیز طباطبائی بود. در ادامه گزیده ای از مباحث مطرح شده در این جلسه را می خوانید:

بنده سید محمد طباطبائی یزدی، فرزند مرحوم آسید عبدالعزیز طباطبائی، نسخه شناس، کتابشناس و محقق برجسته در این عصر اخیر هستم. پدر ما سال 1348 هجری قمری/4 آبان 1308 هجری شمسی، در شهر نجف اشرف به دنیا آمدند. ایشان در سنین کودکی-شاید در 5 یا 6 سالگی- مادر و در سن پانزده سالگی هم پدرش را از دست داد. ایشان تقریبا یتیم وار و بدون سرپرست بزرگ شد و مهنت های زیادی کشید.

 خودشان می گفت که: من 10 یا 12 سالم بودم که اجازه دست زدن به کتاب را نداشتم، ولی شوق فهرستنوسی و کتابشناسی در من بود که از پشت ویترین کتاب ها، اسم کتاب ها را روی کاغذی یادداشت می کردم.  

ایشان درس را از همان ایام نوجوانی نزد چهره های معروف نجف شروع کردند. اساتید زیادی داشتند، اما عمده دروس خارج خود را نزد آیت الله سید عبدالهادی شیرازی و سید ابوالقاسم خوئی می گذرانند. نه تنها از شاگردان ایشان بودند، بلکه خیلی به ایشان ارادت داشتند، رفت و آمد زیاد داشتند و حتی در تنظیم کتاب معروف رجالی مرحوم آقای خوئی نیز در بیش از 20 جلد، ایشان هم همکاری کردند.

مدرسه سیّد، که از مدارس معروف حوزه علمیه نجف است، و سابقه ای کهن دارد، پدر ما متولی این مدرسه هم بود. به همین لحاظ، روابط اجتماعی ایشان، از همان ابتدا، قوی بود. ایشان در سال 1396 هجری قمری به خاطر مسائل صدام و ... به ایران فرار کردند.

هجرت ایشان به ایران، پر برکت و پر ثمر بود، از این جهت که از همان اول که به قم آمدند، خانه ایشان محل رفت و آمد محققین شد. من بچه دبستانی و دبیرستانی و هرچه که بودم، در خانه را که باز می کردم، انواع و اقسام محققین از آدم های جوانی که هنوز ریش به صورت نداشتند، را در خانه می دیدم. من الان تعداد متنابهی از محققین را می بینم که همه آنها می گویند که خدا پدر شما را رحمت کند، وقتی ما پیش ایشان می رفتیم، که هیچ کس در خانه اش را به روی ما باز نمی کرد.

من سال اول ابتدایی را در مدرسه علوی نجف خواندم. در واقع 7 سال داشتم که به ایران آمدیم. در هر صورت از همان ابتدا متوجه شدم که منزل ما محل رفت و آمد کسانی است که با کتاب و تحقیق و تصحیح متون و نسخه و این عوالم سر و کار دارند.

موسسه آل البیت(ع) مربوط به آقای شهرستانی که الان جزء قدیمی ترین موسسه های تحقیقی قم است، یکی از بازوان مهم این موسسه پدر ما بود. پدر ما مدام به آقای شهرستانی خط می داد و به اشخاص مختلف معرفی می کرد. در مورد اینکه چه کتاب هایی تحقیق شود و چه پروژه هایی را شروع کنند، مدام مشورت می داد.

مثلا مجله تراثنا که جزء اسم دارترین مجلات در حوزه میراث در ایران است، مقالات آن خیلی عمیق و علمی بود، جلسات این مجله در منزل ما تشکیل می شد.

 موسسات دیگری هم با پدر در ارتباط بودند. مثلا موسسه الغدیر که مربوط به آیت الله سید محمود شاهرودی بود. من اینطور شنیده ام که خود مقام معظم رهبری به آیت الله شاهرودی گفته اند که این الغدیر علامه امینی کتاب مهمی است، خوب است که تصحیح شود. شما این کار را زیر نظر آسید عبدالعزیز طباطبائی انجام دهید. خود من هم در آن گروه بودم. یک مدتی هم در موسسه آقای شاهرودی مشغول شدم و رابط بین پدرم و موسسه ایشان بودم که روی الغدیر تحقیق می کردند.

پدر ما تعلیقات مهمی بر این کتاب دارد. من از خود آقازاده علامه امینی شنیدم که برخی جاها عبارات الغدیر، بدون تعلیقه پدر شما، اصلا مفهوم نیست. ما تازه متوجه می شویم که با این تعلیقات منظور مصنّف و نویسنده چه بوده است.

دو شخصیت در نجف بودند که پدر ما خیلی از اینها تاثیر پذیرفت. یکی علامه امینی صاحب الغدیر و دیگری شیخ آقا بزرگ تهرانی صاحب الذریعه است. به نظر من، عمده شکل گیری شخصیت مرحوم پدر ما، به خاطر همنشینی و مراوده با این دو بزرگوار است. اگر عمده آثار ایشان را ببینید، هم در راستای این دو بزرگوار است، یا آثار و کارهایی در مورد غدیر دارند، و یا در زمینه کتابشناسی کار کرده اند. ایشان بر طبقات اعلام الشیعه تعلیقه دارند. سه کار روی الذریعه کرده اند که در حال انجام است. یکی تهذیب الذریعه، یعنی کل الذریعه شیخ آقا بزرگ را ایشان از اول تا آخر تصحیح کرده اند.

مورد دیگر، استدراکی است که بر الذریعه نوشته اند. یعنی کتاب هایی را که شیخ آقا بزرگ در الذریعه نیاورده است، پدر بعد از ایشان، کار استاد را ادامه داد، و الان تقریبا 12 هزار فیش کتاب است که اینها پاک نویس شده هستند، حدود سه هزار فیش هم هستند که هنوز پاک نویس نشده اند. یعنی حدود 15 هزار عنوان کتاب را ایشان به الذریعه اضافه کرده اند.

وقتی که پدرم از شیخ آقا بزرگ تعریف می کرد، آدم منقلب می شد. که چقدر این مرد بزرگوار بوده است. اینقدر روحیه این مرد بر پدرم تاثیر گذاشته بود، که پدرم می گفت که اگر کسی کتابی را از آقا بزرگ قرض بگیرد و جلوی خودش این کتاب را آتش بزند، و بعد بگوید که کتاب دیگری به من بدهید، واقعا آقا بزرگ کتاب دیگری به او می داد. اینقدر که مناعت طبع و بزرگواری داشت. اینکه درِ خانه پدرم به روی بقیه باز بود و کمک می کرد، همه اینها نتیجه آن روحیات اساتیدش بود.

پدر من وقتی که با آقا بزرگ همسایه شد و کتابخانه علامه امینی هم تاسیس شد، از مرحوم علامه اجازه گرفت که برخی کتاب ها را که نمی توانم شناسایی کنم، اینها را خدمت شیخ آقا بزرگ که استاد این کار هستند، ببرم. آقای امینی گفته بود که اشکالی ندارد، ببرید. پدرم خودشان کتاب ها را فهرست می کردند، وقتی که کتابی را نمی شناختند و مورد مجهولی بود، کتاب را نزد شیخ آقا بزرگ می بردند و از ایشان کمک می گرفتند.

پدر آثار زیادی دارند، از جمله در کتاب اهل البیت فی المکتبه العربیه، ایشان کتاب های اهل سنت را که در مورد اهل بیت در طول تاریخ نوشته شده را معرفی کرده اند. الان بسیاری از محققان می گویند که این کتاب در خیلی موارد برای آنها منبع است. یا مورد دیگر رساله غدیر ذهبی است.

وضعیت دست نوشته ها

ما در کتابخانه محقق طباطبائی همه دست نوشته های ایشان را جمع کردیم، حتی ما یک ویترین و اتاقی هم برای سید صاحب عروه داریم. چون صاحب عروه جد ما است و از فقهای نامدار شیعه است. بخشی هم مربوط به نوشته های پدر ما است. در این بیست و پنج سال بعد از فوت ایشان، ما چند کتاب از ایشان چاپ کردیم. یکی فهرست شیخ طوسی است. که پدر ما آن را با ده نسخه مقابله کرده بود. دیگری فضایل امیرالمومنین، اثر احمد بن حنبل است که من روی این کتاب کار کردم و چاپ شد. هم در کتاب سال تهران برنده شد و هم در کتاب سال حوزه. حتی خانم اشمیت که یهودی است، این کتاب را در اینترنت گذاشت، و نوشت که این کتاب یک تحقیق نمونه در جهان اسلام است. حتی غربی ها هم که تحقیقات ما را خیلی قبول ندارند، و معمولا کارهای ما را روشمند نمی شمارند، اما این کتاب مورد توجه آنها قرار گرفت. اثر دیگر، مکتبه العلامه حلی، معجم اعلام الشیعه نیز چاپ شد که مستدرکی بر طبقات شیخ آقا بزرگ تهرانی است. یعنی شخصیت هایی که شیخ آقا بزرگ به آنها اشاره نکرده و در قرن 13 و 14 زندگی می کرده اند. اهل البیت فی مکتبه العربیه را نیز چاپ کردیم. سال گذشته، منتقی مخطوطات ترکیا را منتشر کردیم. ایشان در سفر به ترکیه نسخه های نفیس را شناسایی کردند، که آقای محمدحسین حکیم روی این اثر کار کردند و چاپ کردیم.

اما دست نوشته های ایشان به ویژه راجع به الذریعه مانده است. ما می خواستیم که اینها را جدا چاپ کنیم. نیت ما این بود که سه کاری که ایشان روی الذریعه انجام داده است را به صورت مستقل چاپ کنیم. این کارها شامل ابواب الذریعه، تذهیب الذریعه، مستدرک الذریعه است. کمی که کار جلو رفت و این آثار آماده سازی شد، نیت ما تغییر کرد، گفتیم که خود الذریعه شیخ آقا بزرگ کتابی به این مهمی است که الان اسم و رسمی دارد. وقتی که به کتابخانه های دنیا می روید و می خواهید مطالعات شیعه شناسی انجام دهید، الذریعه جزئی از کتابهایی است که در قفسه های کتاب های شیعه وجود دارد. متاسفانه ناشران، روی این کتاب که یک کتاب مرجع است، دیگر کار نمی کنند که اغلاط آن برطرف شود و همانطوری چاپ می کنند. ما گفتیم حالا که کتاب الذریعه مهم است و غلط گیری هم نشده است و پدر ما از اول تا آخر آن را تصحیح کرده است، خود الذریعه را چاپ کنیم و این سه کار پدر را نیز در آن ادغام کنیم. تا وقتی که کسی با الذریعه کار دارد، هم متن مصححی در اختیارش باشد، و هم اگر آقای طباطبائی تعلیقه ای بر این کتاب دارد، همانجا ببیند نه اینکه به کتاب دیگری مراجعه کند. از حدود دو سال پیش این کار شروع شده است. الان 22 جلد این کتاب تمام شده است. چون به تعداد مجلدات الذریعه خواهد شد. همچنین یک فهرست منتجب الدین است که  جزء کتب تراجم و رجال است، پدر ما تحقیق کرد و آقای آسید احمد اشکوری حفظه الله در مجمع ذخایر اسلامی چاپ کردند. بعد از اینکه چاپ شد، ایشان تعلیقاتی را اضافه کردند. بنده روی آن کار کردم و الان در حال نوشتن مقدمه برای آن هستم.

ما پنج برادر هستیم، پدر ما خیلی دوست داشت که پسرانش طلبه شوند و راه خودش را ادامه دهند. در مورد خودم، خواست خدا بود که طلبه شدم. در مدرسه حکیم نظامی قم دیپلم علوم تجربی گرفتم. من حتی تا سال چهارم دبیرستان هم نیت طلبگی نداشتم. نمی دانم اصلا چه طور شد، اما پدرم خیلی خوشحال شد.

 آدم ها از پیر و جوان به خانه ما رفت و آمد داشتند، پدر ما با روی باز از آنها استقبال می کرد، خانه ما مرجع محققین بود، و یکی از کارهای درخشان کارنامه پدرم این بود که یک نهضت تحقیق به راه انداخت، نه اینکه فقط خودش بنشیند بنویسد و بعد به نسل بعد منتقل کند. ایشان مشوق خیلی ها بود. الان هم برخی ها که صاحب عنوانی شده اند، می گویند که اصلا ما فکرش را هم نمی کردیم که فلان کتاب را تصحیح کنیم، به پدر شما مراجعه کردیم و ایشان ما را تشویق کرد. اما پدر من نمی گذاشت که من وارد کارهای کتاب و این بحث ها بشوم. به گونه ای به من فهمانده بود که باید درسم را بخوانم. یعنی اولویت این است که طلبه خوبی بشوم. بعدها می توانم گرایش و راهم را انتخاب کنم.

 اما کمی که گذشت، پدر در مورد برخی بحث ها با من صحبت کرد، یکی در مورد الغدیر علامه امینی بود که من با موسسه آیت الله شاهرودی واسطه بودم. خود من هم عضو آن لجنه تحقیق شدم و روی متن جلد 6 و 7 کار می کردم.

 پدر من الغدیر را حفظ بود. اینها جزو زندگی اش بود. وقتی که کسی مراجعه می کرد، کتابی را درخواست می کرد، پدرم چشم بسته آن کتاب را در الذریعه پیدا می کرد، اینقدر به الذریعه مراجعه کرده بود که آن را کامل از حفظ بود. آقایان می گفتند که حتی شماره نسخه برخی کتاب ها را هم حفظ بود. در مورد الغدیر هم به همین صورت بود که به دلیل کثرت مراجعه ای که به آن داشت، کاملا بر آن مسلط بود.

من به مشهد رفتم تا کمی حوزه مشهد را درک کنم، در آنجا در درس آقای سعیدی و .. . شرکت کردم. در مشهد بودم که به من خبر دادند پدر فوت کرده است. بعد از فوت پدر، ما با یک کتابخانه و کلی نوشته جات مواجه شدیم. من هم آن تخصص لازم را نداشتم. این بود که خود به خود وارد این مسیر شدیم. با نسخه شناسی، کتابشناسی، تصحیح متن، آماده سازی نوشته خام، ... آشنا شدم.

به دانشگاه رفتم. رشته دین شناسی، یک چیزی شبیه فلسفه دین را در دانشگاه ادیان قم خواندم. سال 86 وارد مقطع کارشناسی ارشد و سال 90 هم وارد مقطع دکتری شدم. دکتری کلام اسلامی گرفتم. کمی هم در مسیر تدریس در دانشگاه ها افتادم. عمده نیت ما این بوده که در اصل، کارهای پدرمان را انجام دهیم.

ما شاید نتوانیم مثل بعضی از قدما اخلاص داشته باشیم، ولی حداقل سعی کنیم اینگونه باشیم. خدا دست آنهایی را که اصرار و تلاش نمی کنند که اسمشان روی فلان کتاب بیاید، بیشتر می گیرد. توصیه من این است که اولا ان شاالله باسواد بشویم. ریشه دامن گیر الان جامعه تحقیق این است که می خواهند به کاری دست بزنند، که واقعا در شأن آنها نیست.

تصاویر
  • حجت الاسلام والمسلمین سید محمد طباطبائی یزدی: توصیه من این است که اولا ان شاالله باسواد بشویم.ریشه دامن گیر الان جامعه تحقیق این است که می خواهند به کاری دست بزنند، که واقعا در شأن آنها نیست.