در ادامه سلسله برنامه های تاریخ شفاهی کتابخانه های ایران، این برنامه که توسط کتابخانه آیت الله بروجردی اجرا می گردد، میزبان موسس سایت بیاض و مدیرعامل سابق خانه کتاب بود.
مجید غلامی جلیسه که عمدتا با تلاش و اقداماتش در حوزه کتاب های چاپ سنگی و کهن شناخته می شود، پیرامون روند رود به این حوزه اینگونه می گوید:
سال 1374 وارد حوزه علمیه صدر اصفهان شدم. آن زمان، من در هنرستان رشته اقتصاد و مدیریت میخواندم. با یک علاقه و حسی، احساس کردم که باید وارد دروس حوزوی بشوم. لذا، اصلا درس را نیمه کاره رها کردم و ترجیحم این بود که دروس حوزوی را بخوانم.
در آن مدرسه اساتید بسیار خوبی داشتم، از جمله آقای مقصوری، آقای رنجکش که فوت کردند، درسهای آیت الله ناصری میرفتیم، درسهای نهجالبلاغه اشخاص دیگری میرفتیم. در مجموع آنجا فضایی بود که فضای کاملا درسی بود و تمام تلاش ما هم این بود که با سعی و تلاش بتوانیم آن چیزی را که مطلوب است، انجام دهیم. دوره حضور در مدرسه صدر، تاثیر و نقش بسیاری در شکلگیری فعالیتهای من در دهه بعد گذاشت. به جهت اینکه نوع روش و شیوه تدریس مخصوصا مرحوم حاج آقای رنجکش، بسیار روی کارهایی که من بعدا انجام دادم، تاثیر داشت. شیوه تدریسی ایشان، کاملا پژوهش محور بود، ما بخش قابل توجهی از دروس مقدماتی و سطح را پیش ایشان خواندیم، شیوه ایشان کاملا پژوهشی بود، یعنی ما قبل از اینکه درس را در کلاس یاد بگیریم، پیش مطالعه داشتیم، پژوهش انجام میدادیم، به منابع مختلف مراجعه میکردیم. همان زمان بود که من هم روی نهج البلاغه و هم روی قرآن به شیوه پژوهشی و به صورت مجزا و جدا از درسهای مدرسه کار میکردم.
به یاد دارم که اولین مقالهای که من نوشتم، پیرامون یک آیه قرآن بود، که با توجه به آموزههایی که من داشتم، این مقاله را نوشتم و به مجلهای فرستادم و در آن مجله منتشر شد، این مربوط به سال 1379 است.
در آن زمان یک دستفروشی بود که در بازار اصفهان کتابهای قدیمی و چاپ سنگی میفروخت، فکر میکنم یکی از عواملی که باعث شد من وارد این حوزه بشوم، شاید همین دستفروش بود. ما هرازگاهی از آنجا رد میشدیم و کتابهای ایشان را نگاه میکردیم و ورق میزدیم، و گاهی هم کتابی میخریدیم.
من تعدادی کتاب چاپ سنگی خریده بودم، از جمله کتاب نزهه الطرف فی علم الصرف احمد بن محمد میدانی که یکی از لغویان معروف قرن شش است، من راجع به آقای میدانی یک تحقیق و پژوهش گستردهای کردم، که فکر میکنم سال 1380 یا 1381 در مجله کیهان فرهنگی منتشر شد.همین خود انگیزهای شد که من روی حوزه احیای متون و میراث بیشتر متمرکز بشوم. به جهت علاقهای که پیدا کرده بودم، کم و بیش وارد حوزه نسخههای خطی شدم.
تقریبا همان زمان هم من حدود سال 1381 به قم آمدم و با برخی از اساتید عزیز همچون جناب آقای صدرایی خویی و دوستان دیگر آشنا شدم، همین انگیزهای شد که من کمکم وارد حوزه نسخههای خطی هم بشوم و کار تصحیح متون را انجام دهم. همکاریهایی را با آقای صدرایی خویی شروع کردیم. آن موقع ایشان مجموعه میراث حدیث شیعه را درمیآوردند. فکر میکنم دو یا سه رساله را من تصحیح کردم و ایشان در مجموعه خودش چاپ کرد.
من دروس حوزوی را هم تا مدتی در قم ادامه دادم، اما آن موقع دیگر به دروس خارج میرفتم، ولی بعد از مدتی احساس کردم که باید به کارهای دیگری بپردازم و تقریبا درس را هم تعطیل کردم.
در فاصله سال 1374 تا 1384 که درس حوزه را میخواندم، دبیرستان را هم تمام کردم. دوست داشتم رشته کتابداری بروم، تلاش هم کردم، گویا اصلا قسمت نبود که من کتابداری بخوانم و از این قضیه منصرف شدم.
فکر میکنم که اولین فهرستی که نوشتم، فهرست کتابهای چاپ سنگی دفتر تبلیغات اسلامی بود و شاید فیشهای دستی آن را حتی الان هم داشته باشم. در این فاصله علیرغم اینکه خیلی حوزه نسخ خطی را دوست داشتم ولی احساس کردم که حوزه کتابهای چاپ سنگی و کتابهای چاپ قدیم و سربی، حوزه خیلی مهجوری است. در دهه هفتاد تب خیلی شدید و البته خوبی برای فهرستنویسی نسخههای خطی پیدا شده بود. اهتمامی که آقای درایتی ایجاد کرده بود و با بودجههایی که از جاهای مختلف گرفته بود، و کار فهرستنویسی برای مجموعههای فهرست نشده و حتی فهرست شده را ایجاد کرده بود، موج خوبی بود. فکر میکنم در دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد توجه خوبی به بحث فهرستنوسی نسخههای خطی ایجاد شد. من فکر می کنم که شاید الان باید حسرت آن موج و اتفاقها را بخوریم.
من وقتی نگاه میکردم، میدیدم که در حوزه نسخههای خطی خوشبختانه هم انگیزه زیاد است، هم پول خوبی در حال هزینه شدن است و هم فعالیتهای خوبی در این حوزه در حال انجام است. اما تا آن دوره کتابهای چاپ سنگی و سربی متاسفانه مورد بیمهری و کم لطفی قرار میگرفتند، نه اینکه الان اوضاع بهتر است، اما آن موقع وضعیت خیلی اسفناکتر بود. اطلاعات ما راجع به کتابهای چاپی اصلا اطلاعات خوب و کاملی نیست و هم اینکه این مجموعهها در حال از بین رفتن است. لذا، تصمیم گرفتم که مجموعهای را تحت عنوان بیاض راهاندازی کنم و از آن سال به صورت مستقل کار فهرستنویسی و عکسبرداری از این کتابها را انجام دهم.
هدف را بر این مبنا قرار دادم که کتابخانههایی را فهرستنویسی کنم که بتوانم مجموعه آن کتابخانه را عکسبرداری کنم. علت این بود که فقط بحث فهرستنویسی و ثبت و ضبط آن کتابها نبود. بحث این بود که من میدانستم که در این مسیر من قرار است که بارها و بارها به شکلها و بهانههای مختلف به این کتابها مراجعه کنم و نیاز دارم که به این کتابها کنار دستم باشند، تا هر زمان که اراده میکنم بتوانم اطلاعات مد نظرم را از آنها استخراج کنم. ضمن اینکه این ایده را هم داشتم که بلاخره باید یک نفر از این کتابها تصویربرداری کند و این آثار در جایی محفوظ باشند.
در مجموع فکر میکنم که بیش از صد و چهل کتابخانه را از سال 1383 تا الان فهرستنویسی کردهام. البته حدود چهار سالی است که دیگر کار فهرستنویسی مجموعه خاصی را انجام ندادم. در واقع سال 1394 آخرین مجموعه را فهرستنویسی کردم و دیگر تا الان کاری در این حوزه نداشتم. در این چهار سال هم بخشی را درگیر کارهای اجرایی در موسسه خانه کتاب بودم، و اگر کاری هم انجام دادم، مرور کارهای قبلی بوده و مجموعه جدیدی فهرستنویسی نکردم.
.... ادامه دارد.